برخی ازدواج را آغاز زندگی مشترک، شروع دورهی از «من» گذشتن و به «ما» رسیدن و گام نخست در تشکیل اولین کانون اجتماعی (خانواده) تعبیر میکنند که البته همه درست است و شاید اگر بخواهیم به این مقوله ریشهایتر نگاه کنیم، ازدواج آغاز زندگی است و نه تولد. چرا که تا زوجی نباشد، تولدی نیز نخواهد بود.
محبوبیّت و مقبولیت ازدواج بین همه مردم جهان در ادیان، فرهنگها و ملیّتهای متفاوت، حاکی از جایگاه عقلی و فطری این مرحلهی مهم از زندگی میباشد و به همین دلیل در اسلام همه مراتب آن، از انتخاب گرفته، تا ازدواج و تداوم زندگی مشترک – از نیاز عاطفی و روانی پسر و دختر گرفته تا نیاز جنسی و ...، همه مورد توجه ویژه و بالتبع دستورات و رهنمودهای خاص قرار گرفته است. لذا بحث در این خصوص مفصل است و نمیشود کلّیگویی نمود و یا فقط به جنبهی از آن توجه داشت. اما [به ویژه با توجه به شرایط امروز] از کاربران جوان و محترم تقاضا میشود به چند محور ذیل توجه بیشتری داشته باشند:
*- همه کارهای یک مؤمن باید برای خدا و بالتبع مطابق امر و نهی خدا انجام پذیرد. ازدواج نیز از مهمترین امور و مراحل زندگی انسان است که نقش مستقیمی در ساختار زندگی دنیوی و نتیجهی اُخروی آن دارد، لذا باید سعی شود برای خدا، یعنی «هدف گرفتن تقرب به خدا» ازدواج صورت پذیرد. هدف همیشه راه و چه باید کردها و چه نباید کردها را خودش تبیین و مشخص میکند. مثلاً در موضوع انتخاب، بدیهی است که کسی برای رسیدن به این هدف والا، در پارتی، کافیشاپ، میهمانی، پارک و چت همسر انتخاب نمینماید.
*- قبل از به اصطلاح عاشق شدن، با عقل، فکر، درایت، همّت و برنامه به دنبال یافتن همسر مناسب باشید. این عشقها اولاً عشق نیست، ثانیاً حتماً (غالباً) مقدمه نادرستی دارد، ثالثاً عشق کور میکند و رابعاً چه بسا عاشق شوید و نتوانید با او ازدواج کنید. لذا عمر و فرصتهایتان را به هدر داده و اعصاب و روانتان نیز به هم میریزد و البته به خود و او نیز ظلم میکنید.
*- سعی کنید در هر سطحی هستید، «کُفو»، یعنی همتای خود را بیابید. همتا فقط این نیست که اگر شما مسلمان، ولایی و انقلابی هستید، او هم باشد [هر چند که این اصل اول است]، بلکه گاه حتی همشهری بودن نیز مهمّ است (البته نه همیشه و برای همه).
به عنوان مثال کفویّت در تحصیل: دختران ابتدا در سالهای مناسب جوانیی ازدواج نمیکنند تا به دانشگاه بروند، بعد هم ازدواج نمیکنند تا فارغ التحصیل شوند، بعد که دیگر شرایط جوانی و سنّ را از دست میدهند، حتی حاضر میشوند با یک زیر دیپلم نیز ازدواج کنند! به ندرت ازدواج موفقی میشود و اغلب به اختلاف میانجامد. پس انتخاب همتا، به لحاظ دینی، فرهنگی، اقتصادی و... یک اصل است.
*- مانند دخترانی که خواهان یک پسر ثروتمند هستند، به ثروت دختر و پدرش چشم ندوزید. اصرار نداشته باشید که حتماً همسر شما شاغل شود و شما را در هزینههای زندگی یاری نماید. خانهداری (همسر و فرزند داری) خودش مقدسترین، شریفترین و سختترین شغل است، اما اگر احیاناً شاغل بود، شما حق ندارید که روی درآمد او حساب کنید. این نگاه و محاسبه خودتان را خوار میکند. اگر همسر (زن) شاغل بود و ماهانه میلیونها تومان درآمد نیز داشت، تأمین و هزینههای زندگی (همسر و فرزندان) بر عهدهی مرد است. نفقه بر مرد واجب است.
از ظریفی پرسیدند: سنّ و سالت بالا میرود، چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: دنبال یک دختر خانهدار میگردم و هنوز گیر نیاوردم. و فوری افزود: منظورم از خانهدار این است که حتماً خانه داشته باشد.
*- با قاطعیت تمام مهریه بالا را نپذیرید. پذیرفتن مهریهی بیش از توان، نه تنها امتیازی نیست، بلکه نشان از سطحینگری، بیفکری و گاه بیشخصیتی دارد. چرا که کار غیر معقولی است و البته مشکلات فراوانی نیز به وجود میآورد، چرا که بعد از پذیرش، دیگر حق او طلب اوست که هر گاه بخواهد حق دارد مطالبه نماید و به محض مطالبه نیز اختلافات و مشکلات شروع میشود، گویی که مهریه فقط برای روی کاغذ بوده است.
*- متقابلاً درخواست و تقاضای جهیزیه بالا نداشته باشید. دختر و خانوادهاش وظیفهای ندارند که آخرین مُدل و جدیدترین سیستمهای وسایل خانگی را برای شما تهیه کنند. اگر در شهرستانی زندگی میکنید که جهیزیه را داماد تأمین میکند، به هیچ وجه زیر بار فهرست دستوری نروید. هم چنین است اجبار به تهیهی سرویس گرانقیمت یا برگزاری مراسم پر هزینه.
جوانان باید این سنّتهای غلط را خودشان بشکنند تا ازدواج راحتتر و سالمتر صورت پذیرد و ماندنیتر گردد.
*- در مجموع عاقلانه، متین، فکر شده و با برنامهریزی عمل کنید و به نظر بزرگترها و به ویژه پدر و مادر که حتماً خیر شما را میخواهند و حتی اگر عوام باشند، باز تجربهی آنها بیشتر از شماست، توجه ویژه داشته باشید. و در نهایت آن که سخت نگیرید. دنبال یک مَلَکه نباشید، چون شما مَلَک نیستید، دنبال پری دریایی نباشید، چون اصلاً وجود خارجی ندارد، دنبال ملکهی زیبایی نباشید، چون اولاً خودتان حضرت یوسف (ع) نیستید و ثانیاً جوانی و زیبایی به حد زندگی پایدار نیست.
البته چنان چه ابتدا بیان شد، نکات بسیار است که در این فرصت مختصر مجال ذکر آنها نمیباشد.
کلمات کلیدی: